🔹توحید بدون مرز
بروجردی، کاشف توحید بدون مرز،
بروجردی یک آموزگار خداشناسی با سابقه
طولانی در تدریس و پژوهش است که اکنون با عنوان "کاشف توحید بدون مرز" شناخته
شده است. ایشان دکترین "توحید بدون مرز" را در راستای همگرایی تمام انسان
ها بر پایه خداپرستی بدون در نظر گرفتن مرزهای منطقهای، نژادی، قومیتی، دینی، اعتقادی
و اعتباری ارائه کرده است.
از دیدگاه کاشف توحید بدون مرز، هر نوع
مرزبندی بین انسان ها موجب کدر شدن افکار و اذهان نسبت به یکدیگر و نیز مانعی در راستای
شناخت و رسیدن به خداوند می گردد، خدایی که خالق هستی و انسان ها است و میتواند پاسخگوی
تمام نیازهای بشر از جمله صلح، عدالت، آزادی و امنیت باشد.
تلاش های کاشف در واقع در راستای ایجاد انقلابی در عقاید توحیدی است که با آنچه که در طی تاریخ به عنوان خداشناسی و خداپرستی به بشر معرفی شده، بسیار تفاوت دارد.
از دیدگاه توحید بدون مرز، خدا در همه
جا هست و همه چیز آینه تجلی قدرت اوست و خیر و شر، جملگی تحت فرمان و اراده او شکل
میگیرد و بشر فاقد اختیار و اراده آزاد میباشد.
هر انسانی که به خدا فکر می کند و به
آفریدگار هستی در هر آیین، مذهب یا دین و تحت هر عنوان با دید خدایی می نگرد، خداپرست
است و هر کس به خدای خود در هر شرایط و با هر دیدگاهی فکر می کند، موحد محسوب می شود.
در توحید بدون مرز، خدا یک ذات ناشناخته
است که تاکنون به دلیل پرده هایی که بین بشر و آفریدگار او ایجاد شده، همچنان برای
بشر دست نیافتنی و مجهول مانده است. خدا سرمنشأ انرژي و نور در کل هستی است و مدیریت
و فرماندهی کل هستی را بر عهده دارد و عالم وجود منبعث و قائم به اوست، پس حتی کسانی
که خدا را با مفاهیمی مانند نور و انرژی و یا رویدادی برای خلق هستی جایگزین کرده اند،
از این دیدگاه خداپرست محسوب می گردند.
ملاک در پیروی از ادیان توحید است و دریچه
جذب خلایق به سوی پروردگار، فقط شناخت، محبت و عشق خدا می باشد. اصل در همه ادیان و
مذاهب فقط خدا است و کتاب های آسمانی، پیامبران و ادیان در واقع فروع هستند. خدا در
قید و بند مذاهب و مکاتب یا ادیان خاص نیست و خدا را نمي شود در هیچ مرز و دسته بندی
محصور كرد، زیرا خدا اصل و ركن و کُل است. هر کس خدا را دوست داشته باشد و در جستجوی
معرفت حقیقی او باشد، خدا او را می پذیرد. پس موحد کسی است که نه روی ادیان، بلکه فقط
روی خدا تمرکز کرده است، حتی بسیاری از بت پرست ها هم در ضميرشان خداپرست هستند، يعني
عنوان اسماء و صفات را روي بت هاي مختلف مي گذارند و خدا را با چهره و صورت بت مي پرستند.
موقعيت، فرمانروايي، حاکميت و ولايت خدا، قابل ارزیابی نيست که مثلا محاسبه کنيم و
بگوييم تمام اولوهيت خدا در اين دايره جمع شده است!
توحید بدون مرز، اتحاد بین موحدین است و اشتغال به اصالت انسانی که در فقدان آن، بشریت در سختی های اخلاقی و خشونت های اعتقادی می سوزد و منتظر یک حرکت اساسی و فرا محیطی است. آن اصالت انسانی همان فطرت اوست، یکی از اسامی خداوند فاطر است و انسان ها همگی بر فطرت خدایی آفریده شده اند. فطرت همه انسان ها حتی آنها که به ظاهر کافر و منافق موسوم شده اند، بر توحید است، چرا که آنها ذات خدا را پذیرفته اند و خدا از آنها میثاق و از وجودشان پیمان گرفته است. انسان هر دیدگاهی نسبت به خدا داشته باشد، باز هم بنده خدا است.
خدا متعلق به همه خلایق حتی کافر و بی
دین است، پس هر نوع مرزبندی، نادرست است و حتی کسی که به خدا دشنام می دهد، او را صاحب
و مسئول سرنوشت خود یافته که چنین می کند و لذا از این جهت، موحد محسوب می شود.
همه جا محضر خداست و حتی بتخانه هم محل
خداست، چرا که باید بت پرست را خداپرست دید، چون نور خدا در دل او هست. او ديوانه خداست،
ولی هرچه گشته، چيزي به نام خدا پيدا نکرده و در عوض به سمت يک بت، يک جسد، يک اسکلت،
يک فرآورده انساني رفته و آن عشق ماورایي و دور از دسترس و غيرقابل ترسيم را در داخل
وجود اين بت ريخته است. بت پرست، بت را دوست دارد، چون خدا را دوست دارد.
بروجردی، کاشف توحید بدون مرز، می گوید
انسان در راه شناخت خدا و رسیدن به آفریدگار هستی، نباید هیچ حساسیتی روی اسم و عنوان
داشته باشد. در توحید بدون مرز، ما از یک سو با هیچ دینی درگیر نیستیم و با هیچ کدام
از ادیان مشکلی نداریم، ولی از سوی دیگر نیز تابع هیچ دینی نمیباشیم و تعصب بر روی
هیچ آیین و مذهبی هم نداریم، یعنی از همه ادیان موجود عبور نموده ایم.
بروجردی، خود پیش زمینه مذهبی داشته و
اجداد وی همواره از بزرگترین دانشمندان علوم اسلامی بوده اند و دین سنتی اسلام را به
مدت قرن ها تبلیغ و ترویج نموده اند.
بروجردی در آغاز فعالیت های فرهنگی و
اجتماعی خود، مبلغ دین سنتی بود و باورها و عقاید موروثی اجداد خود را تدریس می کرد
که اصولا متمرکز بر دیانت جدا از حکومت و خداپرستی خارج از چهارچوب ها و رویکردهای
سیاسی بود و توانست جمعیت بی نظیری را بدون دسترسی به رسانه های آزاد و یا تبلیغات،
گرد هم آورد. وی که بیش از 40 سال قبل حرکت جدیدی را آغاز نموده بود، به تدریج این
حرکت منجر به افشای ناکارآمدی و بی اعتباری دین اجدادی و اسلام سنتی گردید. او با مطالعات
و کاوشهای علمی و پژوهشی در طی این سالها، ثابت کرده است که خدای واقعی در هیچ یک
از ادیان وجود ندارد و معرفی نشده است، به همین دلیل ایشان نام "بدون مرز"
را انتخاب کرده است، چرا که مرزی برای خود قائل نیست، یعنی مرز تعصب، مرز وابستگی،
مرز آبا و اجدادی، مرز پدران و گذشتگان برای او دیگر وجود ندارد.
کاشف، معتقد است که برای رسیدن به اهداف
عالی بشری، یک انقلاب فرهنگی، فکری، عقلانی و جهانی لازم است، زیرا در هر آنچه که تحت
عنوان خداپرستی از ادیان و گذشتگان داریم، نقایص بنیادی و اساسی دیده می شود. در طی
تاریخ گذشته، فلاسفه از یونان، هند، کشورهای مسلمان و سایر سرزمین ها آمدند و مجموعهای
از یافتههای ذهنی و فکری خود را مطرح نمودند و ادیان نیز کلماتی منتسب به وحی و آسمان
را متناسب با ظرفیت و درک مخاطبین و معاصرین درآمیختند، که حاصل آن یک چیز ناموزون،
ناکارآمد و مختلط بود و جامعه انسانی را هدایت نکرد.
کاشف توحید بدون مرز، در این مسیر پر
نشیب و فراز، خدا را متعلق به دین و مذهب خاصی نمی داند و تلاش دارد تا همه مرزها را
در مسیر توحیدی کنار بزند، در واقع هر کس به طريقي، خدا را دنبال ميکند و فطرتا همة
انسان ها زير پوشش والي وسطي هستند که نقش هدایت بشر به سوی آفریدگار خود را بر عهده
دارد و هر کس در هر جا که زندگی می کند و ظاهرا آشنايي با نماينده خدا در زمين ندارد،
روح، نفْس و طبیعت او ملحق به والی وسطی می باشد.
اکنون بشریت تشنه رسیدن به آب حیات است،
نیازی که در ظرف دنیای کنونی، بی پاسخ مانده است.
درخواست کاشف از پیروان ادیان
کاشف، خواهان این است که ابتدا یک انقلاب
و دگرگونی بنیادی و ریشهای و اساسی در ادیان موجود در جهان برپا گردد، به همین دلیل
او اقدام به ساختارشکنی در توحید مرسوم نموده است، زیرا ادیان و مذاهب، قدیمیترین
رشتهای هستند که بین انسان و خدا مطرح شده اند، آنها از کانال معنویات، جهان بشریت
را در آغوش گرفتند تا نیازها و اهداف بشر را برآورده نمایند، ولی چنین نشد. او رهبران
و محققین ادیان را فرا می خواند تا دیوارهای ساخته شده از تعصبات دینی را بشکنند، دیوارهایی
ضخیم و مستحکم که طی دهها هزار سال تاریخ ادیان از آدم تا خاتم ایجاد شده است. چرا
که اکنون واقعیت موجود در ناکارآمدی ادیان را نمی توان انکار نمود و البته بیلان کاری
ادیان تاکنون، خود بیانگر حقیقت است.
هم اینک بروجردی در جستجوی انسان های
شجاع و آزاده و رهبران وارسته در ادیان مختلف است تا دست به دست هم دهند و خداشناسی
بدون مرز در جهان گسترش داده شود.
در گام نخست، باید این سازه های ناکارآمد
از خداشناسی و خداپرستی که از دهها هزار سال در کره زمین باقی مانده است، خراب شود.
برای تخریب آن، تنها کافی است که بپذیریم دست ما انسان ها خالی است، یعنی نه دین داریم
و نه بیدین هستیم، یعنی ما هم اکنون دین و مذهبی که جوابگوی نیازها و اهداف متعالی
انسانی باشد، نداریم. به همین دلیل هر آنچه که در قالب ادیان گرفته بودیم، کارآیی نداشت
و دردی را از بشر دوا ننمود. در متون و آموزه های این ادیان عدم تطابق ثبت با سند و
تعارضات فاحش به وفور وجود دارد!
از لحاظ تئوری هنگامی که همه باورداشتهای
غلط نسبت به اصل وجدان، هویت انسانی و مذاهب الهی در تفکرات بشر ویران گردد، آنگاه
عطش ایجاد شده و این سؤال برجسته میشود که به جای این ساختمان قدیمی و کهنه و در حال
ریزش که خراب شد، چه چیزی باید ساخته شود تا پاسخگوی نیازهای انسان ها باشد. مرحله
بعد نیز ساختن است، ولی هم اینک ما در مورد ساختن هیچ کاری نمیتوانیم انجام دهیم،
چون تنها هستیم و یک دست صدایی ندارد!
خواسته بروجردی، کاشف توحید بدن مرز این
است که تمام پیروان ادیان و مذاهب، به طور متحد با حذف حاشیهها و اضافات توحیدی و
تبصرهها و محدودیتهای بیمورد دینی، به سمت خداشناسی واقعی پیش روند و هیچ مرزی به
عنوان ادیان، مذاهب، کشورها، مناسک و شرایع نداشته باشند. توحید بدون مرز، یعنی دید
و معیارهای معرفی شده از سوی مروجین و مبلغین در تمام سال ها و قرن های گذشته کنار
برود و خدا به تشخیص و سلیقه انسانها معرفی نشود، بلکه خدا با رویه آزاد و دیدگاه
گسترده دیده بشود. کاشف در این راه از منابع رهبران دینی و کتاب های مذهبی استفاده
نموده و از خود ادیان برای افشای ماهیتشان وام گرفته است.
اینک و در این برهه حساس زمانی، کاشف،
وارد یک میدان جدیدی شده است، چون برای رفع نیاز عمده بشریت، انسان ها خدایی لازم
دارند که زیر مجموعهاش وجدان، اصالت، رفاقت، صمیمیت، راستی و درستی باشد. اکنون چنین
توحیدی در جهان وجود ندارد، نه در غرب، نه در شرق، نه در کشورهای مترقی و نه در کشورهای
در حال پیشرفت، این هدف همان توحید بدون مرز است.
پیش از بررسی و اظهار نظر در مورد آنچه
گروهی از انسان ها به نام پیامبران به بشر عرضه داشتند و کتاب هایی با عنوان مقدس و
آسمانی به مخاطبان خود در دوره های مختلف تاریخ ارائه دادند، ابتدا باید بررسی شود
که دستاوردهای آنها برای بشریت تا چه حد مفید بوده و آیا الطافی به همراه داشته است؟
تاریخ ثبت شده جهان به خوبی نشان داده است که پیامبران و ادیان آنها در هدایت بشر به
سوی کمال و تعالی موفق نبوده اند.
گرایش به پیامبران و یا ضدیت با آن ها
هر دو معلول است، علت اصلی، نه بدی آن پیامبران است و نه خیراندیشی آن اشخاصی که واکنش
های مثبت و منفی انجام می دهند، بلکه خدمات پیامبران در جوامع بشری به وسیله عقول جامعه
بررسی و ملاحظه می شود. هر پیامبری به مدت چندین دهه عمر کرده، تبلیغ کرده و رفته است.
اگر آثار به جای مانده از آن پیامبر در جهت اصلاح جامعه وقت خودش بوده باشد، نتایج
آن تا تداوم نسل های بعد سازنده و اثرگذار است و نفس بشریت به آن احترام می گذارد.
ولی اگر خلاف آن باشد، این قضاوت وجدان جهانی است که آن را رد می کند. اگر اکنون به
یک پیامبری اهانت می شود، اغلب بُعد سیاسی دارد که سنگربندی ها و جبهه گرایی ها و تسویه
حساب ها است. از طرف دیگر، هر چند درگیری های سیاسی و منازعات فکری و مذهبی امری طبیعی
است، ولی نکته ای که باید به خاطر داشت این است که حتما در تئوری و ایدئولوژی بازمانده
از پیامبری که مورد نقد قرارگرفته است، مشکلی وجود دارد که مورد نقد قرار می گیرد و
یا بعضا اهانت می شود.
با آن که خداوند آفریدگار و صاحب هستی
است، ولی ناشناختهترین موجود است، چرا که پیامبرانی که برای هدایت بشر آمدند، تحت
فیلترهایی مانند "با مردم مطابق با ظرفیت و درکشان سخن بگویید" و "با
مردم تقیه و پرده پوشی کنید" عمل کردند. پس آنها ملاحظهکاری کردند و مجبور بودند
سیاستبازی را در مسائل معنوی دخیل کنند. در نتیجه پیامبران نتوانستند خدا را به واقع
ترسیم کنند، بلکه همه انبیاء یک آفریدگاری در حد هضم انسان و فراخور باورداشت و ظرف
بشر آوردند. یعنی هدف اصلی در خداشناسی محقق نشد، چون بشر خاکی و کوچک است، در حالی
که مدیریت هستی غیر از آن می باشد که در دنیای کوچک مادی ما مطرح شده که کاملا ملاحظات
انسانی و واکنش های بشری دارد.
در رابطه با این که گفته می شود انزجار
از یک پیامبر در واقع اعتراض به خشونت است، باید گفت هر پیامبری که قوانین دین او شامل
کشتار، زور و استبداد بوده، نفس بشر تا زمانی که تاریخ استمرار دارد، از آن بیزار خواهد
بود.
مثلا پیامبر اسلام از آنجا که یک سری
قوانین تند و تلخ و تیز در شریعت آورد و اجرا کرد، عده ای از خلفاء و جانشینان او هم
از آن قوانین خشن سوء استفاده کردند و دین را به مسائل سیاسی وارد کردند و از نفوس
مردم، نوامیس مسلمین، منابع و منافع اسلامی بهرهبرداری نمودند، تا جایی که اسلام در
نهایت به یک غول بی شاخ و دم تبدیل گردید. پس کسانی که به انبیاء بدبین هستند، به
دلیل آن محتوای غیر انسانی است که در شرایع دینی از آنها برجایمانده است.
امروز جهان تشنه صلح و عدالت است، حتی
صلح هم زیرمجموعه عدالت می باشد. عدالت یعنی باید بشری که اشرف مخلوقات است، اشرف مخلوق
بماند. بشری که خداوند در تعریف و توصیف او آن همه کلمات زیبا و نیکو آورده است، ولی
به دلیل مسائل اقتصادی و دنیایی، ذلیل شده و به دلیل موارد اجتماعی نابود گردیده است.
بروجردی همچنین به جامعه مسلمین خاطرنشان
کرده است که انتقال تفکرات هر پیامبری به زور و با افعال خشونتآمیز، در واقع بزرگترین
خیانت به آن پیامبر است. با توجه به این که در اسلام و قرآن گفته شده "کار دین
با اجبار نیست"، پس عکس العمل صادرات دین به اقصی نقاط دنیا و نتیجه تعصبات و
خشونت های دینی همین است که دیده می شود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر