معلم، در جامعهٔ بشریت، جایگاه شاخصی دارد. وسعت کار معلم چنان است که
خانه، مدرسه و جامعه را دربر میگیرد. همه انسانها معلم هستند؛ یا یک روزی کار
آنها تعلیم بوده و یا انتقال تجارب خودش نوعی تعلیم و تدریس است. همه مردم نیز
زمانی محصل بودند؛ بهطوریکه یا از روزگار درس گرفتهاند، یا از معلم و یا از
کتاب. کار معلمی بسی مقدس و در عین حال حساس است. معلم باید در انتقالِ علم بر
دانشآموز صبوری کند.
جاری کردن دانش بسی سختتر از جاری کردن آب بوسیلهٔ زارع، باغبان و
کشاورز بر زمینِ ناهموار است که بوسیله بیل مسیر ارسال آب را هموار میکند. زیرا
جهل که رقیب عقل است بسی مقاوم و پرخاشگر میباشد.«علم» و «عقل» مترادف هم هستند. «عقل» باید باشد تا «علم» در آن جای گیرد.
«عقل» ظرف و علم مظروف است.
خیلی وقتها «عقل» به وسیله نوشیدنیها، کشیدنیها و افراط در موارد خطرناک در جامعه به بازی گرفته میشود! معلم وظیفه دارد مراتبی را که ظرف (عقل) را تهدید، مصدوم و معلول میکند، شناسایی کرده و بوسیلهٔ تذکر به دانشجو انتقال بدهد.
تعلیمِ معلم باید براساس واقعیتها باشد. حقیقتِ همهٔ علوم در این است که انسان جلوی پای خود را ببیند و از کوری درآید. درست است که علم به انسان چشم میدهد ولی تا حدودی؛ همهٔ معالم در همهٔ فنون، صنوف و حِرَف مقدارى به انسان کمک میکند.
همانطور که علم پزشکی صددرصد نتوانسته دست بشر را بگیرد و هنوز هم مُعضلات بسیاری دامنگیرِ علم پزشکی است. بسیاری از میکروبها ناشناخته مانده، بسیاری از ویروسها دامنگیر بشر است و بسیاری از امراض، لاعلاجاند که نمونه بارز و معروف آن سرطان، ایدز و زگیل تناسلی است. این سه بیماری مشخصهٔ ناکارآمدی علم پزشکی در جهان امروز است.
همچنین در همهجا آن علمی که صددرصد به کار انسان میخورد و مادر خرجِ همه دانشها است علمِ «شناخت خویش» است. یعنی انسان باید اول خودش را بشناسد سپس به سمت شناسایی آنچه که به دردش میخورد برود. جامعهٔ بشریت خودشان را نمیشناسند؛ وگرنه اینگونه به فلاکت و فضاحت نمیافتادند!
خیلی وقتها «عقل» به وسیله نوشیدنیها، کشیدنیها و افراط در موارد خطرناک در جامعه به بازی گرفته میشود! معلم وظیفه دارد مراتبی را که ظرف (عقل) را تهدید، مصدوم و معلول میکند، شناسایی کرده و بوسیلهٔ تذکر به دانشجو انتقال بدهد.
تعلیمِ معلم باید براساس واقعیتها باشد. حقیقتِ همهٔ علوم در این است که انسان جلوی پای خود را ببیند و از کوری درآید. درست است که علم به انسان چشم میدهد ولی تا حدودی؛ همهٔ معالم در همهٔ فنون، صنوف و حِرَف مقدارى به انسان کمک میکند.
همانطور که علم پزشکی صددرصد نتوانسته دست بشر را بگیرد و هنوز هم مُعضلات بسیاری دامنگیرِ علم پزشکی است. بسیاری از میکروبها ناشناخته مانده، بسیاری از ویروسها دامنگیر بشر است و بسیاری از امراض، لاعلاجاند که نمونه بارز و معروف آن سرطان، ایدز و زگیل تناسلی است. این سه بیماری مشخصهٔ ناکارآمدی علم پزشکی در جهان امروز است.
همچنین در همهجا آن علمی که صددرصد به کار انسان میخورد و مادر خرجِ همه دانشها است علمِ «شناخت خویش» است. یعنی انسان باید اول خودش را بشناسد سپس به سمت شناسایی آنچه که به دردش میخورد برود. جامعهٔ بشریت خودشان را نمیشناسند؛ وگرنه اینگونه به فلاکت و فضاحت نمیافتادند!
ببینید، کسی که خودخوری و بیماری اعصاب دارد خودش را نمیشناسد. کسی
که مبتلا به آسیبهای اجتماعی میشود خودش را نمیشناسد. کسی که کلاهبرداری، جنایت
و بمب گذاری میکند خودش را نمیشناسد. اگر خودش را شناخت که: انسان، موجود شریف و
خلق برتر است، هیچگاه دست به جنایت نمیزند؛ فرق نمیكند آدمفروشی و مواد فروشی
باشد و یا در سطوح بالا در حکومتها، جنایت علیه ملتها باشد.
معلم خشت اول را مینهد. اين بيت: «خشت اول را چون نهد معمار کج، تا
ثریا میرود دیوار کج»، فقط مربوط به صنفِ مهندسِ بناساز نیست، بلکه اصلِ اصل آن
مربوط به معلم است. آن معمار و مهندس هم، کلاس دیدهاند و معلم داشتند.«معلمِ اولین»، آن است که تعلیم میدهد چگونه زندگی کنید. انبیاء
آمدند و گفتند ما «معلم ثانی» هستیم. چون معلم اول ذات اقدس کبریایی است که همه
چیز از جمله دانش را آفرید. پیامبران بهعنوانِ معلم دوم آمدند از آن ذات بینهایت
گرفتند تا انتقال بدهند، ولی نتوانستند. آنها نتوانستند «مستندات دانش» را به
جامعهٔ بشریت انتقال دهند و نتیجه همین شد که میبینید؛ دیانتِ ناکارآمد با انواعِ
مناسک و شرایع بیمحتوا، غیرضروری و همراه با عدم پاسخگویی به سوالات و نیازهای
جامعه.
اکنون همچنان روندِ تعلیم ادامه ادامه دارد و هیچگاه تعلیم و تربیت متوقف نمیشود. تا حیات هست، دانش هست؛ منتهی مراتب ما به دنبال علمی هستیم که انسان را به خودش معرفی کند. هنوز انسان اندر خم یک کوچه گرفتار است و آن این است که «با خودش بیگانه است». برای همین است که اعصاب انسان خراب میشود، داروی اعصاب استفاده میکند و آن هم کارآمد نیست و مدام دوز آن را بالا میبرد.
اکنون همچنان روندِ تعلیم ادامه ادامه دارد و هیچگاه تعلیم و تربیت متوقف نمیشود. تا حیات هست، دانش هست؛ منتهی مراتب ما به دنبال علمی هستیم که انسان را به خودش معرفی کند. هنوز انسان اندر خم یک کوچه گرفتار است و آن این است که «با خودش بیگانه است». برای همین است که اعصاب انسان خراب میشود، داروی اعصاب استفاده میکند و آن هم کارآمد نیست و مدام دوز آن را بالا میبرد.
چرا کارآمد نیست؟ به خاطر اینکه معالجهٔ او باید ریشهای باشد.
بروجردی، ایران- تهران- حصر خانگی
5 اکتبر 2019
5 اکتبر 2019
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر