در
میان نظام های سیاسی مختلف حکومت داری که بشریت در طول تاریخ تجربه کرده است، احتمالا
دموکراسی مقبول ترین نظام شناخته شده می باشد. به همین دلیل در حال حاضر در بسیاری
از کشورهای جهان گسترش یافته، تا حدی که به گفته بعضی از صاحبنظران، دموکراسی ملاکی
برای تعیین مشروعیت نظام های سیاسی تلقی می شود. نهایت آمال بسیاری از سیاسیون،
برقراری حکومت دموکراتیک می باشد، اما به قول "نولته"، نمی توان فاشیسم
را تنها در ظرف ایتالیا دید، بلکه فاشیسم در ظرف های مکانی و زمانی مختلف، اشکال
ظاهری مختلفی گرفته و مصادیق گوناگونی هم دارد و اتفاقاً فاشیسم گاهی از دل
دموکراسی بیرون می آید، مانند بر آمدن هیتلر از دل جمهوری وایمار.
آری!
کعبه آمال بسیاری از سیاسیون مدعی نجات بشر، دموکراسی است که اگر با آگاهی گروه
های مختلف مردم همراه نباشد، خود منجر به نوعی دیکتاتوری و استبداد میشود که به
مراتب فاجعه بارتر از نظام های سیاسی دیگر است. بنابراین بروجردی به دنبال انتقال
همین آگاهی به عموم مردم است و اولین قدم در این راه، نفی مکتب ها و مشرب هایی است
که تاکنون باعث شوربختی بشریت شده اند و همه آنها ریشه در دیانت و سیاست داشته اند.
برخی
از مدعیان سکولاریسم اظهار می دارند که دین باید شخصی شود و کاری به سیاست نداشته
باشد تا در استحمار مردم یکه تاز میدان شوند و در مقابل، دین داران می گویند
سیاست ما عین دیانت ماست تا در میدان بهره گیری از جهل مردم بی رقیب بمانند. کسانی
که مدعی هستند اگر دین به مسجد یا کلیسا باز گردد و کاری به سیاست نداشته باشد، خطر
دین رفع شده است، به این حقیقت تاریخی توجه نمی کنند که علیرغم برقراری نظام لاییک
در کشوری مانند ترکیه پس از امپراتوری عثمانی، متاسفانه دین دوباره همچون
غده ای سرطانی رو به گسترش گذاشت و عده زیادی از عناصر داعش از همین کشور
برخاستند. آیا بسیاری از اعضای داعش، شهروندان کشورهای اروپایی نظیر انگلستان و
بلژیک و فرانسه نبودند که دولت های آن کشورها دین را به حیطه شخصی رانده بودند، با
این تصور واهی که اگر دین شخصی شود و کاری به سیاست نداشته باشد، خطری برای جامعه
بشریت ندارد؟ اما در عمل بسیاری از شهروندان این کشورها توسط هموطنان دیندارشان
تکه تکه شدند تا خط بطلانی بر این عقیده باطل باشد. حقیقت این است که نه گفتن به
دیانت، چه دین شخصی و چه دین حکومتی، قدمی بزرگ در خوشبختی و رستگاری بشریت خواهد
بود.
از
طرفی نظام های مختلف سیاسی نیز روش های متفاوتی را در طول تاریخ سیاسی بشر برای
حکومت بر مردم ایجاد و رهبری کردند که در بسیاری از این نظام ها، دیانت نقش تعیین
کننده ای داشته است. این نوع استفاده از دیانت در شیوه حکومت داری، چه در مسیحیت سده
های گذشته و چه در اسلام در سده های اخیر، امتحان خود را پس داده و نه تنها کمکی
به رفاه و آسایش بشریت نکرده، بلکه همیشه آن را محدود و نابود کرده است.
اما
دلیل بی تفاوتی برخی و نفی ایده" نه به سیاست نه به دیانت" در کجاست؟
ایده
های نو همیشه در هنگام آشکار شدن با مخالفت یا بی تفاوتی نخبگان روبهرو بوده است
که البته شواهدی از این برخورد در تاریخ وجود دارد و نیاز به ذکر و یاد آوری آن
نیست. دلایل این مخالفتها هم کاملا روشن است و چنانچه بخواهیم آنها را ذکر کنیم،
لیستی طولانی از دلایل مختلف خواهیم داشت. اما یکی از دلایل مهم در مخالفت، حفظ منافع
و مزایایی است که ممکن است با فراگیر شدن ایده های نو، به خطر بیافتد و دلیل دیگر
مقاومت ذاتی انسان در برابر تغییر می باشد. چگونه کسی که یک عمر را در وادی سیاست
گذرانده است، حال به امضاکنندگان طومار "نه به سیاست" بپیوندند؟ به قول
یکی از بزرگان چگونه به تاول پاهای خود بگوید راهی که تاکنون آمده، اشتباه بوده
است. لاجرم پیوستن به این طومار نیاز به وجدان بیدار، تشنه حقیقت و خالی از
تعصب دارد.
گذر
تاریخ، کاملاً نشانگر ناکارآمدی این دو حیطه یعنی دیانت و سیاست در رستگاری
بشریت بوده و رد این مسئله بستن چشم ها بر روی یک حقیقت تاریخی است. همان دلایلی که
طرفداران سیاست برای دفاع از سیاست می آورند، دینداران نیز در طرفداری از دیانت
بیان می کنند. دینداران اظهار می دارند که دین نیز خوب و بد دارد و نوعی از دیانت وجود
دارد که بشر را رستگار می کند، طرفداران سیاست هم میگویند سیاست خوب هم داریم و
آن سیاستی خوب است که باعث خوشبختی بشریت می شود، اما دریغ از یک مثال و مصداق
تاریخی! در عوض هر چه در تاریخ غور می کنیم، سرگذشت بشر مملو است از استثمار و
استعمار مردم توسط این دو قشر دیندار و سیاستمدار که هر کدام با روشی به این
هدف مخرب دست یازیده اند و در واقع هر دو سر و ته یک کرباس و دو روی یک سکه می
باشند. برخی از طرفداران سیاست، برای بهره برداری
سیاسی متوسل به مبارزات افرادی مانند گاندی و مارتین لوترکینگ می شوند، اما به این
مهم توجهی نمی کنند که جهل ناشی از اعتقادات و بازی های سیاسی باعث ترور و قربانی
شدن همین افراد توسط همان جامعه ای شد که برای آزادی اش مبارزه می کردند و بازی
های سیاسی به همراه عدم آگاهی عوام، مبارزات این افراد و امثال آنها را نیز ناکام گذاشت.
تراوش
ایده "نه به دیانت"، از ذهنی که ریشه و تجربه ای طولانی در دیانت داشته
است، بسیار قابل تامل می باشد. از همین مدافعان سیاست باید پرسید که تجربه تلخ
بروجردی در به استمداد طلبیدن سران سیاست بین المللی برای نابودی دیانت خرافه گرا و
دیکتاتور پرور که با عدم دریافت هیچ گونه امدادی مواجه شد و باعث نافرجام ماندن تلاشهای
این سرباز وطن گردید، آیا نشانگر همپوشانی و همراهی دنیای سیاست با عالم
دیانت نبود؟ و آیا سکوت سیاسیون آب به آسیاب دیانت مداران حاکم نریخت؟ بروجردی
مانند طبیبی که درد بشریت را با تمام وجود حس کرده و تشخیص داده است، برای درمان
این بیمار ابتدا پرهیز و سپس دارو را تجویز می کند. پرهیز از مکاتب دینی و سیاسی
که باعث تحمیق عموم مردم گردیده و راه را برای سوء استفاده از جهل مردم باز می
کنند. راز پیوستن به این طومار "نه به دیانت، نه به سیاست" در همین
موضوع نهفته است.
شایسته
است که همه وجدان های بیدار و رهایی طلبان، اندیشه های وی را مطالعه کرده تا
دانسته تر و شایسته تر به مسند قضاوت بنشینند، چه بسا هنوز هم نگاه گروهی از به
دام افتادگان در ویل دیانت و چاه سیاست به نوع نگاه آنها گره خورده باشد.
دکتر
پارسا جاویدفر- ایران/ تهران
25 خرداد 98
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر