۱۳۹۷ بهمن ۲۷, شنبه

وقتی که وجدا ن بمیرد، آنگاه وارونه نویسی تاریخ شکل می گیرد- پاسخ بروجردی(صوتی -نوشتاری)

هوشنگ معین زاده، فصلی از کتابش به نام "ظهور، حکایت من و امام زمان" را که داستانی ساختگی و تخریبی در مورد
بروجردی و اولین بار در سال 1387 منتشر شده است، به تازگی، در فضای مجازی بازنشر می کند و با افتخار به آن رجوع می دهد و به این شکل، در به انزوا کشاندن و ساکت کردن بروجردی، می کوشد. بیانات استاد بروجردی، در پاسخ به اتهامات و وارونه نویسی های هوشنگ معین زاده را به صورت نوشتاری و صوتی در این پست ببینید 
اخیرا هوشنگ معین زاده، فصلی از کتابش را که داستانی ساختگی و تخریبی که سال هشتاد و شش در مورد بروجردی، کاشف توحید بدون مرز است، در فضای مجازی بازنشر می کند و با افتخار به آن رفرنس می دهد، و بدین طریق، در به انزوا کشاندن و ساکت کردن بروجردی، می کوشد. پاسخ او را از زبان خود بروجردی، بشنوید :
سلام؛ من کتاب این آقا را که نه سال قبل نوشته و در آن به طور مفصل در مورد ما صحبت کرده بود را خواندم. باید عرض کنم که بخشی از اطلاعات ایشان در زمینه من، مربوط به برادران اطلاعاتی او است! یعنی من تا آن حد شَمّ سیاسی دارم که تشخیص بدهم در آن زمان نگاه ماموران رژیم به من چه بود و برداشت آنها از حرکت من و اسلحه شان علیه من چه بود. همان طور که در آن روزها اعلام کردم، آنها به هیچ وجه نمی گفتند که بروجردی را مثلا به جرم نماز شب گرفتیم، بلکه باید یک اتهامی دیگری به ما می بستند. یکی از اتهام ها و دروغ هایی که به ما بستند این بود که گفتند بروجردی می خواهد قبر پدرش را کعبه ضد انقلاب کند. ولی این آقای معین زاده در نوشته اش حتی به این نکته هم اشاره نکرده است، از آنجا که این فرد اساسا بیماری روحی، اعتقادی و اخلاقی دارد از هر آن چه که باعث اعتلای نام ما می شود، خودداری می کند. او این موضوع را نگفت با وجود این که دوستان امنیتی او به این شکل گفته بودند.
ایشان نه نویسنده است و نه محقق و نه دانشمند است، بلکه یک میرزا بنویس است، البته من با دلیل حرف می زنم مثل ایشان نیستم. "میرزا بنویس" یعنی کسی که رییس کارگاه یا کارخانه یا تجارت خانه به او یعنی میرزای خود می گوید، این را بنویس، بدون ذره ای فکر فقط باید بنویسد، چون در دورانی که کامپیوتر نبود، برای ثبت مثلا مقدار واردات یا صادرات و قرار و مدار ها، میرزابنویس ها به کار گرفته می شدند.
اگر ایشان به اندازه سر سوزنی اهل تحقیق بود، خودش همان روزها بروجردی را بررسی می کرد، نه این که دروغ ها و اتهامات را از قول این و آن بازگو نماید.
اصولا مشکل ما در دوازده سال قبل بر سر مسجد نور نبود، بلکه ما سال ها با رژیم درگیر بودیم که امتداد درگیری ما به آنجا کشیده شد. ایشان پنجاه درصد، از دوستان اطلاعاتی خود در داخل کشور و پنجاه درصد هم از دوستان خودش در برون مرز خط فکری گرفته است. من این موضوع را با دلیل ثابت خواهم کرد که هیچ کس نتواند خدشه ای وارد کند. معین زاده در جایی از نوشته اش که لازم است به لجن بکشد، از اطلاعاتی های داخل استفاده می کند و در جایی که لازم دانسته که در زمینه من خفقان، بایکوت و سانسور ایجاد کند، از شرایط آن سوی مرز استفاده می کند.
کیفرخواست من در دوازده سال قبل مشخص بود که شامل بیست و سه فقره می شد، اولین مورد آن قیام مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی بود، معین زاده این را نمی گوید چون برای هدفش مناسب نیست. اتهامات دیگر شامل مقابله با مراجع و تشویش اذهان عمومی و از این قبیل بود. ولی علیرغم این که رژیم دشمن سرسخت ما بود، در هیچ یک از این بیست و سه فقره نگفته که اتهام ما ادعای ارتباط با امام زمان است. خوب دقت کنید که چطور معین زاده تلاش کرده که ما را با این عنوان لگدمال کند. با در نظر گرفتن این که روال معمول حکومت ها این است که برای منهدم کردن دشمن خود از هر ابزار بود و نبودی استفاده می کنند، ولی حتی رژیم هم نتوانست یک چنین اتهامی مبنی بر ارتباط با امام زمان به من وارد کند.
معین زاده می گوید دعوای من با رژیم بر سر قتل پدرم است، در پاسخ می گویم که ما حدود سی و پنج سال قبل اولین تجربه زندان را داشتیم، در حالی که پدر ما کمتر از 18-19 سال است که کشته شده، داستان 35 سال قبل مبارزه من به پدرم چه ربطی دارد؟ سی و پنج سال قبل ما را جایی بردند که نه ایشان و نه آنهایی که به او پول می دهند تا این حرف ها را علیه من بزند، حتی ندیده اند و اطلاع ندارند. چرا که خیلی از این افراد همان اول انقلاب فرار کردند و البته که خیلی از آنها هم بعدا به طور هدفمند به وسیله دوستان اطلاعاتی خود فراری داده شدند. کما این که به خود من هم گفتند که ما می توانیم تو را رد کنیم، ولی به شرطی که با ما باشی!
سی و پنج سال قبل ما را به اتهام مخالفت با حکومت اسلامی دستگیر کردند و به بازداشتگاه مخفی و مخوف توحید بردند که از اوین هم بدتر بود. جرم من این بود که ما ادعای دفاع از جدایی دیانت از سیاست داشتیم، تبلیغ می کردیم، شعار می دادیم و عمل می کردیم. حال معین زاده باید بگوید که این اصلا چه ربطی به امام زمان دارد؟
بدانید که زمان لوث کردن گذشته است، امروز عصر تکنیک و عصر اخبار است و تاریخ هم همیشه زنده است. هر چند در گذشته تاریخ را ماست مالی می کردند، ولی بعدا افشا می شد.
این که این فرد تلاش دارد بروجردی را به بهانه این که مراجع به او حکم ندادند تخریب کند، اتهامی بی اساس است.
باید بگویم که مراجع گذشته به من حکم داده اند، من هم از مرعشی نجفی و هم از پدربزرگم، (سید طاهر کاظمینی بروجردی) و هم از پدرم، (سید محمدعلی کاظمینی بروجردی)، حکم داشتم. معین زاده می گوید، پدرم ملا نبوده، در پاسخ باید گفت که پدرم از بسیاری از مراجع گذشته اجازه داشته است، از بروجردی بزرگ، از سید صدر الدین صدر پدر امام موسی صدر، از سید محمد تقی خوانساری که داستان نماز باران خواندن او در شهر قم در دوران جنگ جهانی دوم و تاثیر آن بر متفقین معروف است، و نیز حجت کوه کمره ای که همه مردم ترک زبان ایران قبل از شریعتمداری، مقلد او بودند.
علاوه بر این پدربزرگ من هم از بزرگانی چون سید ابوالحسن اصفهانی اجازه گرفته بود که اعتبار او حتی از خمینی و شریعتمداری هم بالاتر است و این دو از ایشان اجازه نداشته اند، چون البته به سن آنها هم نمی خورد. از این گذشته من به کلاس درس بسیاری از علمای تهران می رفتم که همگی مجتهد بودند، ولی معین زاده حتی به خودش زحمت نداده است که بیوگرافی مرا ببیند، بلکه نیمی از نقل قول هایش از قول برادران اطلاعاتی خودش از داخل کشور است، همان هایی که به دلیل جنگی که ما با رژیم داشتیم، هر چه به دستشان می رسید به سوی  ما پرت می کردند. نیم دیگر نقل قول های معین زاده از طرف افرادی در برون مرز است که نمی خواهند کسی بزرگ بشود، مگر این که در اقمار خودشان باشد. البته این حنا هم دیگر رنگی ندارد و این ترفند ها و ملاحظات مربوط به گذشته بود. زیرا اکنون در جبهه خودشان هم اختلاف است. خوشبختانه این بزرگ ترین دلیل من است، یعنی اگر این افراد مذکور در برون مرز قدرت داشتند که یک نفر را بالا ببرند و یا یک نفر را پایین بیاورند، حداقل موفق می شدند که اپوزیسیون خودشان رو حفظ کنند! همان هایی که گاه زیر پرچم رضا پهلوی سینه می زنند، گاهی او را  پایین می آورند، گاهی مجاهدین را بالا می برند، گاهی پایین می آورند ، گاهی سلطنت طلب ها را می برند و...
این معین زاده نان آنها را می خورد. اگر چه که اعلام نکند، ولی مشخص است، یعنی از فحوای کلامش پیداست.
من در تهران از بزرگانی مثل میرزا زین العابدین سرخه ای که از رجال تهران بود و پدر همسر همین مهدوی کنی می باشد و همچنین از سیداحمد خوانساری و غروی کاشی اجازه گرفته ام که البته شرح زیادتر لازم نیست، چون اصولا معین زاده این اطلاعات را ندارد و این گونه مطالب را نمی فهمد.
اساتیدی که نام بردم همگی یا از بزرگان مراجع و علمای تهران در زمان شاه و یا از بزرگان شهر قم بودند. مدارک تحصیلی من و اسناد اجازاتی که گرفته بودم همگی موجود بود، ولی در زمانی که در سال 1385 به منزل من حمله شد، تمام آنها از بین رفت. حتی من کتاب های خطی مهمی از میراث پدر و پدربزرگ داشتم که تک نسخه بود و از نظر قیمت شاید اکنون میلیاردها تومان می ارزد و از نظر ارزش معنوی هم که بسیار بالا است، ولی ماموران رژیم همه آنها را هم بردند.
معین زاده در نوشته نه سال قبل می گوید "جبراییل بر من نازل شد و به اتفاق امام زمان رفتیم به سلول بروجردی". من می پرسم که جستجو کنند آیا حتی یک کلمه از من و پدرم در این همه کتاب که نوشتیم و این همه تدریس که کردیم، وجود دارد که گفته باشیم "امام زمان با من پالوده خورد" یا "چای شیرین خورد"؟ حتی فقط یک کلمه! ولی خود ایشان دارد اعتراف می کند به چیزی که به من اتهام بسته است.
یعنی نه سال قبل خودش این ادعا را کرده است. البته شاید گفته شود او رمان نوشته، ولی به هر حال مسئولیت گفتار از بین نمی رود، این یک ادعاست به هر زبانی که باشد. شاعر به یک زبان حرف می زند، رمان نویس به یک زبان، ایشان کاملا ادعا کرده و آنجا هم ثبت شده و نمی تواند انکار کند که همراه با امام زمان و جبراییل پیش من آمده است. پس چیزی که من ادعا نکردم، ایشان ادعا کرده است!
ببینید حرکت من را حتی بی دین تایید کرده است، ما با بهائیت هم اتحاد کردیم، به دلیل این که هیچ تعصبی روی هیچ مذهب خاصی نداریم. آن عاملی که معین زاده را تأمین مالی و نیرو میکند، فراتر از مذاهب و ادیان دیگری است، دقیقا همان سیستم مافیایی سیاست جهانی است که یکی را بالا می برد یا پایین می آورد. این مافیا در من خیری برای خودشان ندیده اند.
آن روزهایی که من در زندان در حبس بودم، با هزار زحمت اعلامیه علیه رژیم به بیرون می دادم، به طوری که حتی خود دادستان تعجب می کرد و می گفت تو اینها را چطوری بیرون می دهی؟ ملاقات من را با خانواده ام قطع می کردند و من را در انفرادی می گذاشتند، ولی چون من مردمی بودم، هر جا که می رفتم، کانال می زدم. اگر به بیمارستان زندان می رفتم، نامه می دادم که دکتر رد می کرد یا گاهی تأسیساتی می آمد که شوفاژ زندان را درست کند، من نوشته ها را رد می کردم. آنها به من کمک می کردند، چون من آدم سرشناسی بودم. پس کسی مثل معین زاده نمی تواند بروجردی را با کلمات و جملات خفه کند، اگر چنین چیزی امکان پذیر بود، حکومتِ به این بزرگی و مهمی این کار را می کرد، همان حکومتی که الان جلوی آمریکا ایستاده است.
من همچنان زنده ام، چه قبل از زندان، چه در زندان و اکنون هم که بیرون از زندان هستم. هرچند که من محدودیت دارم، ولی مهم نیست. ولی حرف هایی که معین زاده در آن دوران نوشته و اکنون هم ادامه می دهد، در ادامه و بر پایه خفقان عمومی است که 50 درصد مربوط به داخل کشور و 50 درصد از خارج از کشور دنبال می شود. به نظر من ایشان از هر دو جا خط می گیرد، چون رژیم در آن سوی مرزها هم لابی دارد و پول زیادی خرج می کند و بر این اساس به لابی خود در خارج خط می دهد که همه کسانی را که می توانند در داخل کشور قدرت بگیرند، لجن مال کنند. ولی دوران لجن مال کردن ما گذشته است، چون ما زنده ایم و زندگی ما آن قدر پاک و از آلودگی مبرا است که آنها را ناتوان کرده است.
باز هم تاکید می کنم که تنها کافی است معین زاده این 23 فقره اتهاماتی که دادگاه به من بست و برایم حکم اعدام داد، ببیند و بفهمد که حتی یک مورد آن ادعای ارتباط با امام زمان نبوده، در حالی که خود او ادعا کرده که هم جبراییل را می بیند و هم امام زمان را می بیند و پرواز کرده و با آنها عروج کرده و پیش من آمده است.
به هر ترتیب من قصد ندارم که جایی را برای اربابان ایشان تنگ کنم، چون از سیاست بیرون آمده ام.
دلیل این که من دفاع می کنم، دفاع از حق است، دفاع از عدل است، دارم تاریخ را می نویسم، آن تاریخی که ایشان وارونه می نویسد. من می خواهم تاریخی که دوستان ایشان دارند سیاه نمایی می کنند، پاکسازی کنم، والا اگر اکنون این رژیم برود، بنده هیچ وقت جای این رژِیم نمی آیم و در آن حکومتی هم که بعدا تشکیل شود مشارکت نخواهم کرد، البته اگر "مثلا تشکیل شود"! چون اصولا این حکومت با وجود چنین دشمنانی از بین نمی رود و این حکومت حالا حالا ها سر جایش هست، جایش هم مطمئن و محکم است، نمونه اش هم همین راهپیمایی اخیر که مردم حضور داشتند. چرا مردمی که گرسنه و گرفتار هستند در این راهپیمایی بودند؟ به دلیل این که وقتی دشمنان این حکومت را می بینند، می گویند باز این حکومت بهتر است! دشمنان این حکومت مثل شما افراد معلوم الحال هستند که نه وجدان دارید، نه عدل دارید، نه انصاف دارید! همین که یک نفر با شما نباشد، با استفاده از شمشیر قلم می خواهید هلاکش کنید. با وجود شما راه نجاتی نیست و نشانه آن هم همین که اکنون اختلاف شماها باعث شده که همدیگر را تکفیر و تفسیق کنید، به طوری که هر کدام به یکدیگر می گویند این وابسته به حکومت ایران است.
بنده هیچ تمایلی به ورود به سیاست ندارم و البته تمایل به ورود به دیانت هم ندارم. من اکنون از هر دو خداحافظی کردم. دوازده سال قبل از دیانت در برابر سیاست دفاع می کردم، ولی الان هیچ کدام را قبول ندارم. اکنون از خدایی که در طول هزاران سال مجهول بوده دفاع می کنم و ما داریم آن خدا را دنبال می کنیم. آن خدا یعنی عدل، که در جهان نیست، آن خدا یعنی وجدان، که نیست.
آقای معین زاده! اگر در وجود شما وجدان بود، سر سوزنی مطالعه می کردی، من نمی گویم که نگو و ننویس! بلکه  شما باید زندگی بروجردی را مطالعه می کردی، بالا و پایین می کردی، نه این که از این و آن خط بگیری! آیا تو انصاف داری؟ تو اسم خودت را بشر گذاشته ای! بعدا تاریخ می خواهد روی تو قضاوت کند! روی قلم تو، روی کتابت تو، رو کتاب تو! اکنون هم دیر نشده است، محصول کاوش های من را بگیر و مطالعه کن، موضع مرا ببین، علمیّت مرا بسنج! پیش از این که بگویی "جغله" و "تازه به دوران رسیده"، ببین کسی که توانایی دارد تحقیقات و دریافت ها و رسیدن های انبیاء را تحلیل کند و رد کند، این فرد در چه پایه علمی قرار دارد.
این اصطلاحاتی که برای کوبیدن در آن به کار گرفته بودی، دیگر بازار ندارد، بازار مصرف این اصطلاحات هم گذشته است. امروز روز عقلانیت است، همه چیز با تحقیق ثابت می شود، اگر هم لازم باشد و خواستید، من بیشتر توضیح می دهم.
بروجردی،
بهمن ماه 1397
تهران - حصرخانگی

 فایل صوتی - تصویری

هیچ نظری موجود نیست: