دهمین سال زندان را می گذراند. پاهایش
خسته و بدنش رنجور گشته. در این ده سال جوانیش به پیری گراییده و چشمانش کم سو
گردیده است. خاطراتی را هر روز در سلول خود مرور می کند. درد ظلم و خفقان او را
بیشتر از بیماری می رنجاند.
بیست و چند سال است که پژواک ناله های
هم میهنانش می باشد و در ازایش زندان و شکنجه دیده است. بارها به زندان های مختلف
برده شد و شکنجه گردید ولی دست از بیان حقیقت برنداشت. در نهایت در 15 مهر سال 85
با خانواده و هزار نفراز همراهانش دستگیر و به یازده سال زندان محکوم گردید.
شکنجه پسر ارشدش در جلوی چشمان او و
همسرش و سکته مادر بی تاب از رنج فرزند را دید صدای گریه نوه شش ماه اش در سلول
انفرادی را شنید. مادرش چندی بعد از آزادی از زندان درگذشت ولی به او حتی ساعتی
مرخصی ندادند که بر بالین مادر حاضر شود و یا بر سرخاکش بدرود گوید. خبر رنجهای
فرزندانش که همه اموال آنها را مصادره کرده بودند و از تحصیل و شغل و بیمه محروم
شده بودند زندان را تنگ تر از همیشه می کرد. نه برای شرکت در تدفین عزیزانش اجازه
حضور داشت و نه برای مراسم ازدواج فرزندانش.
در زندان به نوشتن کتابی پرداخت به
نام اصلاح الفبای توحید تا نشان دهد توحید واقعی آنی نیست که ولایت فقیه و ملایان
حکومتی برای به دست گرفتن قدرت به دروغ به مردم نشان می دهد. برای همه سازمانهای
حقوق بشری و روسای جمهور کشورهای مختلف نامه نوشت و درد و رنج مردم ایران را
بازگو کرد و خواستار کمک برای نجات مردم از استبداد دینی شد. نامه های وی در
سایتهای مختلف منتشر شده و برگی است از تاریخ سرزمین ایران .
سالهای اسارت و رنج در زندان سپری می
شد و در اثر شکنجه بدنش تحلیل می رفت. چندین بار دچار حمله قلبی گردید اما دریغ از
دارو و درمان.
مگر او چه خواسته بود که چنین برای
حکومت سنگین آمده بود؟ " جدایی دین از حکومت" و برپایی حکومت دموکرات و
جامعه ای آزاد
سخنان وی قبل از دستگیری را در این
لینک می توانید مشاهده کنید.
سپیده از ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر