گالیله دانشمند بنام ایتالیایی در 20 ژوئن 1633 میلادی توسط دستگاه تفتيش عقايد کلیسای کاتولیک روم، به دادگاه احضار گردید و در 22 ژوئن مجبور شد كه در دادگاهی مذهبی ، به ناحق اعتراف کرده و توبه نامه زیر را امضا نمايد:
" من گاليله در هفتادمين سال زندگي در مقابل شما به زانو درآمده ام و در حاليكه كتاب مقدس را پيش چشم دارم و با دستهاي خود لمس مي كنم توبه مي كنم و ادعاي خالي از حقيقت حركت زمين را انكار مي كنم و آن را منفور و مطرود مي نمايم. "
نقل شده که گالیله به هنگام خروج از دادگاه، همچنان زير لب می گفت " و اما زمین گرد است و به دور خورشيد مي چرخد!"
با گرامیداشت آن روز تاریخی و با آرزوی رهایی تمامی زندانیان عقیدتی سیاسی گرفتار در حکومت ولایت فقیه كه براي نوشتن توبه نامه و اعتراف تحمیلی یا ساختگی علیه عقايد خود، تحت شكنجه قرار گرفته و حتي نواميس آنها را جلوي ديدگانشان آزردند، خاطره جاودانه تمامی جانباختگان راه آزادی كه با استناد به اعترافاتی تحميلي و جعلي، اعدام شدند را گرامی می داریم.
۷ نظر:
با سلام به صلح و آزادی و آزادگان که حتی در قرن های پیش این چنین غریب بوده اند و حکامهای زر و زور و تزویربه دنبال تفتیش عقاید آزادگان بوده اند و آنها را وادار به اعتراف تحمیلی می کردنند
درود بر بروجردی و دیگر زندانیان عقیدتی
مرگ بر دیکتاتور های زمانه
دانشجو امیر علی بهادوری
تاريخ تكرار ميشود
سلام ودرودبرتمامی پویندگان راه آزادی راهتان سبز اندیشه تان برقرار یادتان در دلهای مبارزان ماندگار
در ۴۰۰ سال پیش گالیله در دادگاهی محاکمه میشد. گناه او این بود که گفته بود زمین به دور خورشید می گردد. او به کمک تلسکوپ خود به این نتیجه رسیده بود. برای کسانی که به ابزار علمی مجهز نیستند هیچ چیز واضح تر از این نیست که هر روز میبیند خورشید از مشرق بالا می آید و دور زمین میچرخد و شب در مغرب غروب میکند. اشکال اصلی این بود که روحا نیان این برداشت عمومی را در کتاب مقدس یافته بودند. ابتدا میخواستند گالیله را در دادگاه به اعدام محکوم کنند. بعد تصمیم گرفتند که او را در خانه خود زندانی کنند.
واتیکن سپس تصمیم گرفت که خود ر صد خانه بسازد و فرضیه گالیله را رد کند. تحقیقات کشیشان در رصد خانه واتیکان ۴۰۰ سال به طول انجامید تا سر انجام در سال ۱۹۹۳ واتیکن ا علام داشت که فرضیه گالیله را میپزیرد. از او عذر خواهی کرد و مجسمه او را در جلو دادگاهی که او را محاکمه میکردند نهادند.
نتیجه اینکه آنچه را که دانشوران به کمک ابزار علمی خود میبینند ممکن است که با آنچه دیگران میبینند متفاوت باشد. این نکته ساده نقطه عطف در تارخ بشریت میباشد و بشریت را از دوران سیاه و وحشتناک قررن و سطی رهانید. هم ایننک نیز مشکل عظیم ما چیزی بیش از این نیست. گروهی اندک به ناگهان خودرا وارث همه دانأیی تاریخ میپندارند و علم امروزی را انکار میکنند. مردم ما هر روز در عمق فقر و بد بختی فرو میروند. آنان بیشتر به خواب سنگین خود فرو میروند. در کاخ بلورین خود بر با لای برج عاج میزیند. و واقیعیتهای جهان معا صر را به کلی انکار میکنند. آنان هستنند که بر سرنوشت میلیونها انسان حا کمند.
به نظر میرسد دانشجویان ما در بهترین دانشگاه فنی ما به کمک ابزارهای علمی خود چیزهای را دیده اند که با آنچه دیگران میانگارند تفاوت دارد. مشکل اصلی از اینجا سرچمشه میگیرد. روحا نیان ما نیز سر انجام به اشتباه خود پی خوا هند برد و شاید مجسمه گالیلههای جوان ما را در دانشگاه بگذارند. و از آنها تشکر کنند که با بذل جان و تحمل مصائب فراوان فرا راه ما شدند و ما را از جهل و نادانی رهانیدنند. ملت ما البته باید تا آنروز آن عذاب جان کاه را باری تاب آورند.
دانشجویانی که حالا در زندان هستند هیج گونه گناهی ندارند غیر از اینکه مثل گالیله آنچه را که بوسیله ابزار علمی خود یافته اند ابراز کرده اند. ابزار علمی البته میتواند روش قیاسی تفکر باشد. و یا روش حذف تناقضات از تفکرات. در یک دانشگاه فنی دانشجوین مجبور به فراگیری این روشهای تفکر هستند. چیزی که در حوزه از طلاب نمی خواهند. بر عکس هر گونه تمایلی به معقولات منفی تلقی میشود. ضرب لمثل "باز وارد معقولات شدی" از حوزه آمده است. گناه دنشجویان این است که وارد معقولات شده اند ولی آنها چیزی بیشتر از اینکه" زمین به دور خورشید می گردد" نمی گویند.
اگر حوزه دانشگاه را محدود کند فاجعه اتفاق خواهد افتاد. مدت سی سال است که استادان واقعی نمیتواننند سخن بگویند و آنها همه راه حلها را دارند. دانشگاه پادگان نیست که به او فرمان دهند که اینگونه بیندیش. حتا حوزه هم نیست که با نشان دادن سمبلها به او تغییر راه دهد. دانشگاه یک شاهراه بزرگ اطلاعاتی ایست. یک رودخانه است. این رودخانه ریشه در تاریخ دارد. دانشجوین شناگرانی هستند که مدتی در آن شنا میکنند و بعد میروند. هر کدام از دا نشجویان و یا استادان ممکن استت قطرا تی به این رود بیفزایند. ولی رود همواره در حرکت است. به زندان انداختن دانشجوین مثل به زندان بردن شناگرانی ا ست که در رود شنا میکنند.
به خاطر عشقی که به روحا نیان خود دارم اندیشیدم که چه گونه میتوان آن رود را از حرکت باز داشت. آن رود جایی در دوردست تاریخ از سقراط حکیم سر چشمه میگیرد؛ جایی از حکیم طوس و یا بو علی سینا و یا حافظ یا مولوی و یا سرانجام از قران کریم. هم آن رود در امتداد تارخ از همه خرد ورزان و دانشوران چیزی بر گرفته است.
سقراط حکیم برای "راستی در دانش" نباید آن جام زهر مینوشید. حکیم طوس نباید آن کاخ پر شکوه از خرد میسا خت ، بو علی نباید میگفت "همه چیز را همگان دانند" حافظ نباید تزویر را با شراب راستی میشست و محمد این برگزیدهترین افریده خدا وحی الهی خود نباید آشکار میساخت که: ای محمد مژده بده بندگان مرا که همه سخنان را بشنوند و از میان آنها بهترین را بگزیننند.
اما بار الها در مقابل تو سر بر خاک میسایم و همه عشقهای زمینی را به فراموشی میسپارم و انگونه که فرمان دادی خواهم کرد:
ای محمد مژده بده بندگان مرا که همه سخنان را بشنوند و از میان آنها بهترین را بگزیننند
زیباترین ستاره سپاس
پدر! تو جانانه جام بلای ما را نوشیدی و لباس رنج و محنت ما را پوشیدی، اینک، حریر محبت فرزندانت را بپوش و شربت شهد عشق آنان را بنوش. پدرم، در گرامی داشت روزت زیباترین ستاره سپاس را به پاس پاسداری بی کرانت از ما، بر آسمان پرمهرت می آویزیم. روزت مبارک باد
سلامی برای شروعی تازه انشاالله که حاج آقا بزودی از زندان ازاد شه وراهش رو ادامه بده
به اميد آزادي تمامي زندانيان عقيدتي و سياسي و آزاد انديش و تابش خورشيد زمان بر بام ايران زمين
ارسال یک نظر