مهندسی آگاهانه آینده بدون فهم گذشته و تاریخ ممکن نیست. رضا پهلوی شاهد دو جنبش مهم و سرنوشتساز بوده است. جنبشی که سرنگونی حکومت پهلوی را در پی داشت و جنبشی که حکومت ولایی را به چالش میکشد. رضا پهلوی در گفتوگو با دکتر جمشید فاروقی، رئیس رادیو و آنلاین بخش فارسی دویچه وله نگاهی دارد به درسهایی از این تاریخ پر فراز و نشیب. این گفتوگو در حاشیه کنفرانس مطبوعاتی جامعه بینالمللی دفاع از حقوق بشر در شهر بن آلمان انجام شده است.
دویچهوله: آقای رضا پهلوی، از این که دعوت ما را برای گفتوگو پذیرفتید، سپاسگزارم. با توجه به این که ایام نوروز است، میتوان گفتوگو را با یک پیام کوتاه نوروزی شروع کرد.
رضا پهلوی: قطعا؛ اولا از فرصتی که به من دادید تا بتوانم با شنوندگانتان در ارتباط باشم، سپاسگزارم. مجدداً فرا رسیدن نوروز باستانیمان را به هممیهنانام چه در داخل کشور و چه در سرتاسر جهان تبریک میگویم و برای آنهایی که در خارج از کشور هستند، امیدوارم این آخرین نوروز ما در خارج از ایران باشد و بتوانیم نوروز را سال آینده در کشور آزاد شدهی خودمان جشن بگیریم.
آقای پهلوی، زمانی که مردم ایران در اعتراض به حکومت محمد رضا شاه به خیابانها آمدند، شما یک جوان ۱۸ ساله بودید. آیا در آن زمان اخبار کوچه و خیابان به کاخ سلطنتی هم میرسید؟ یا این که شما اصلا در جریان این اخبار قرار نمیگرفتید؟
من درست یک روز بعد از پایان تحصیلات و گرفتن دیپلم مدرسه، عازم سفر به امریکا برای گذراندن یک دورهی خلبانی در یک پایگاه نظامی در تگزاس شدم. این سفر در تابستان ۵۷ و حدود شش ماه پیش از خروج پدر و مادرم از ایران اتفاق افتاد. من اولین عضو خانواده بودم که از ایران خارج شدم و تا آن لحظه، به قول شما، شواهد خیابانی را ندیده بودم.
گرچه دو یا سه ماه بعد از آن، از خواهر و برادرم شنیدم. آنها شعارهایی را که بر علیه پدرم داده میشد، بیشتر حس میکردند. من شخصا در جریان این تظاهرات نبودم. اما زمانی که امریکا بودم، اخبار و اطلاعات را به من هم در امریکا میرساندند.
اگر بخواهیم جنبش سبز را که جنبش اعتراضی و مدنی امروز مردم ایران است، با جنبش آن روز ایران مقایسه کنیم، شما که در آن زمان جوان ۱۸ سالهای بودید و امروز با یک تجربهی سیاسی معین به آن گذشته نگاه میکنید، چه تشابهی میان این دو جنبش میبینید و ارزیابیتان از جنبش سبز چیست؟ تفاوت این دو از تشابهشان بیشتر است؛ یکی از فاکتورهای مهم این تفاوت هم این است که اگر ۳۰ سال پیش مخالفین نظام و انقلابیون آن زمان میگفتند فعلا شاه برود بعد ببینیم چه میشود -که نتیجهی آن وضعی شد که الان با آن مواجه هستیم- امروز ما فقط نمیگوییم که این نظام را نمیخواهیم و این نظام باید برود، در مقابل میگوییم که چه چیزی جای آن بیاید. فکر میکنم این تفاوت بسیار مهم است. چون بهای سنگینی که مردم ایران در نتیجهی انقلاب ۵۷ پرداختند و عواقب آن تا امروز هم برای همگان مشهود است، این اجازه را به ما نمیدهد که بار دیگر بیحساب و بدون شناختن این که دقیقاً گزینهی مقابل این نظام چیست، حرکت کنیم. برای این که راه بازگشت به مسیری که مملکت ما باید داشته باشد هموار شود، این گزینه را باید کاملا روشن بیان کرد. اما از نظر ماهیت جنبش سبز؛ شاید به عنوان مهمترین فاکتور بتوانم بگویم که جنبش سبز که امروز به دست نسل امروزی ایران دارد معرفی میشود، یک تحول عمیق سیاسی در جامعه، هم از نظر ذهنیت، هم از نظر فرهنگی و هم از نظر هدف است که هیچ وقت سابقهاش را در تاریخ ایران، به خصوص به مفهوم تحولات سیاسی ایران نمیشناختم. در چند پارامتر مختلف:
اولین پارامتر این است که برای من کاملا روشن است که اکثریت این افراد و به خصوص جوانانی که در این جنبش شرکت میکنند، نه تنها ارزش آزادی را درک کردهاند، بلکه میدانند برای این آزادی باید بهایی پرداخت که میپردازند، تا پای جان حتی.
پارامتر دوم ماهیت کثرتگرای این جریان است. حرکتی که همهگونه عقیده را در داخل خود میبیند، میپسندد و قبول دارد. اما زیر بار هیچ حزب، عقیده یا گروه خاصی نمیخواهد برود و از این لحاظ خود را محدود به یک ایدئولوژی و یا یک گروه و هدف نمیبیند.
سوم این که این حرکت، حرکتی نیست که نیاز به قیم، معلم یا کسی که برایشان طوماری ببافد، داشته باشد. در عمل میداند به کجا میخواهد برود، اما نیازمند کمک و پشتیبانی هم هست. از این لحاظ، در باب آزادیخواهی، در باب کثرتگرایی، در باب این که یک خواستهی عمومی را بیان میکند، فکر نمیکنم تا بهحال حرکتی داشتهایم که در داخل آن بزرگترین پهنهی شرکت نیروهای مختلف فکری و عقیدتی را بتوان دید که در یک موضع خاص و در مقابل یک مشکل عام که همانا ماهیت نظام کنونی است، با هم همبسته هستند. به نظر من، این یکی از بهترین و شاید طلائیترین فرصتها است و حتی به نوعی هدیهای بود به مردم ایران که از این فرصت بهترین استفاده را بکنند.
وقتی به شرایط ۳۱ سال پیش نگاه میکنیم، برخی تحلیلگران بر این باورند که بخش عمدهی دلایل حرکت به سمت انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی، محصول خطاهایی است که محمد رضا شاه پهلوی در آخرین سالها و یا حتی در تمام مدت زمامداری خود مرتکب شده بود. ارزیابی شما در این باره چیست؟
رضا پهلوی : مسئولیت را فقط بر عهده و گردن یک فرد انداختن، به نظر من، برخورد زیاد معقولی نیست. کما این که بسیاری از کسانی که آن زمان از مخالفین نظام پدرم بودند و به خصوص افرادی که در بخشهای جناح چپ ایران آن دوران قرار میگرفتند، با نگاه و بازنگری بیطرفانهای به آن داستان، معتقدند که همه چیز را نباید سیاه و سفید دید و مقداری از بار مسئولیت به گردن خودشان هم بوده و هست. فاکتورهای خارج از ایران را هم که درنظر نگیریم، به هرحال به نظر من به دور از انصاف است که بگوییم تمام عواقب و تقصیرها بر عهدهی یک نفر و تنها یک نفر بوده است. از این لحاظ من معتقد نیستم که نکتهای که عنوان میکنید، باور اکثریت باشد. در این که یک سلسه تصمیمات گرفته شد و یا اقداماتی در گذشته صورت گرفت که فاکتوری در بحرانی شدن وضعیت بود، بحثی نیست. من هم در این مورد هیچ مخالفتی ندارم. اما مساله این است که که عواقب و نتیجه ما را به کجا رسانده است و به نظر من، اهمیت موضوع در این است که امروز که ما در این موقعیت قرار گرفتهایم، چهکار میخواهیم بکنیم؛ آیا میخواهیم برخوردمان نسبت به مسائل امروزی و آیندهی ایران بر اساس تجربیات و درگیریهای ۳۰، ۴۰ و یا ۵۰ سال پیش مملکت باشد و میخواهیم مانند همان زمان برخورد کنیم، یا این که نیازمند اقداماتی هستیم که مربوط به شرایط امروز است؟ گرچه میدانم که خیلیها خواهند گفت که باید از گذشته تجربه گرفت. بسیار خُب! همهی ما تجربیاتی را یافتیم. اما به نظر من، امروز رسیدن به آزادی و رسیدن به جامعهای مبتنی به حقوق بشر و رسیدن به نظامی که بتواند تضمین کنندهی حقوق و آزادی افراد باشد -که به اعتقاد من تنها یک نظام دمکراتیک بر مبنای سکولاریسم، یعنی جدایی مشخص دین از حکومت، میتواند آن آینده را برای مردم ایران فراهم کند- دغدغهی مشترک جریانات مختلف سیاسی است که هیچ ربطی به شرایط و اوضاع ۵۰ سال پیش مملکت ندارد. نه ربطی به حکومت گذشته دارد و نه حتی ربطی به حکومت حال. ولی وضعیتی است که باید برای آیندهی کشورمان جستوجو کنیم. حال از هر دریچهی اندیشهای و ایدئولوژیکی که بخواهیم نگاه کنیم. بنابراین خلاصه و مختصر، همهچیز بستگی به این دارد که آیا ما میخواهیم جزیی از راهحل باشیم و یا جزیی از گرفتاری؟ آیا میخواهیم بحثهای پیشپا افتادهی غیرمربوط به اوضاع کنونی مملکت را برای نسلی که اصلا دیگر کاری به آن جریان ندارد (چون نصف جمعیت امروز کشور ما حتی زمان انقلاب به دنیا نیامده بودند، چه برسد به این که بخواهند قضیهی نیمقرن پیش را طرح کنند) مطرح کنیم یا به وضعیت آنی و آنچه جلوی پای آنان است، بپردازیم؟
جامعهی امروز ایران نیازمند آن است که کسانی که مدعی آزادیخواهی و دمکراسیخواهی هستند، بگویند در این مورد چهکار میخواهیم انجام بدهیم و چه هزینهای را حاضریم بپذیریم. فکر میکنم موضوع و سؤال اصلی برای اکثریت مردم ایران، به خصوص نسل کنونی، بیشتر این مسائل باشند. در بسیاری از موارد، آدم در لحظات تنهایی، وقتی به گذشته نگاه میکند و به آینده میاندیشد، فکر میکند شاید اگر خودش در موقعیتی بود که بتواند تصمیم بگیرد، یک سری کارها را حتما انجام میداد و یک سری کارها را حتما انجام نمیداد. میدانم که سؤال سختی است، اما اگر شما در چنین موقعیتی بودید؛ یعنی زمان را به آن دوران برگردانیم و در شرایطی که شما دیگر یک جوان ۱۸ ساله نیستید و با تجربهی سیاسی امروز به قدرت و شرایط سیاسی جامعه نگاه میکنید و توان تصمیمگیری و انجام اقداماتی را دارید، حتماً چه کارهایی را انجام میدادید که فکر میکنید پدرتان آنها را انجام نداد و چه کارهایی را شما قطعا انجام نمیدادید که پدرتان در آن هنگام انجام داد؟
سؤال شما مستلزم پاسخی نسبتاً مفصل و طولانی است و به هرحال سؤالی فرضی است که شرایط آن در آیندهی کشور قابل تکرار نیست که بگوییم بر مبنای همان شرایط بتوان تصمیمات متفاوتی گرفت. نوار را به عقب برگرداندن شرایطی است که شاید قابل تصور نباشد. اما اگر صرفاً از نظر تئوریک این سؤال را میکنید؛ مسالهی عمده در آن زمان، ناهماهنگی پیشرفت اقتصادی با لیبرالیزه شدن جامعه، یعنی آزادیهای بیشتر سیاسی بود. حال این که چه فاکتورهایی باعث به وجود آمدن این شرایط شد، من توضیحات و نظر خودم را مفصلاً در قالب کتابی که سال پیش به نام «زمان انتخاب»، البته به زبان فرانسه منتشر شد، بیان کردهام. این کتاب به فارسی نیز ترجمه شده و به زودی در دسترس همگان قرار خواهد گرفت و نهایتا روی تارنمایام خواهم گذاشت. شاید این کتاب به شکل مفصلتری پاسخ سؤالی را که از من پرسیدید، داده باشد و من شنودگان و خود شما را بیشتر به آن مطالب رجوع خواهم داد. منتها ترجیح میدهم، اگر اجازه بدهید، توجه را بیشتر به مسائل آنی و عینی کشور ببریم.
مسألهی نقض حقوق بشر در ایران، همانطور که میدانید، دغدغهی درازمدت مردم است. اما در حال حاضر چند مسالهی مشهود و ملموس را داریم؛ از قدیمیترین زندانی سیاسیمان، آقای امیرانتظام گرفته که نپذیرفت توبهنامهای را امضا کند و همچنان تحتنظر است، از آیتالله بروجردی که در زندان شکنجه شده و این همه به او بیعنایتی شده تا آخرین گروه روزنامهنگاران و خبرنگاران ایرانی که در ترکیه پناهنده شدهاند و در وضعیت اسفناکی بهسر میبرند و… راستاش را بخواهید دغدغههای آنی من بیشتر این مسائل هستند تا این که بخواهم به مسائل احتمالی یا فرضیای برگردم که در قبل بوده است. من فکر میکنم ما الان باید به خصوص راجع به این مسائل دقت کنیم. اگر میپرسید درسی که من از گذشته آموختهام چیست؟ این است که من مشکل میبینم و برای همین میگویم که افراد و آحاد جامعه و شهروندان، فراتر از ساختارهای حکومتی و فراتر از اتکا به نهادهای حکومتی و دولتی، برای حفظ دمکراسی، نهادهای دمکراتیک و توسعه و پرورش این نهادها، باید مسئولیتی در خودشان ببینند. هرگاه آگاهی نباشد و اهرمهایی وجود نداشته باشند که به نسلهای بعدی یک فرهنگ سیاسی و شیوهی برخورد را در جهت جلوگیری از تبعیض و تفکر منفی در جامعه دائم آموزش ندهد، اصولا ما مسالهی دمکراسی و حقوق بشر را همیشه تق ولق خواهیم دید.
اساس دمکراسی پشتیبانی از حقوق بشر است. بدون حقوق بشر، دمکراسی اصلا مفهومی نخواهد داشت. از طرف دیگر، در نبود دمکراسی نمیتوان به حقوق بشر دست یافت. بنابراین مهم مشارکت مردم و تصمیم مردم است. چون دمکراسی نهایتاً به معنای حاکمیت مردم است، تصمیم را مردم میگیرند و میزان صندوق رأی و رأی اکثریت مردم است، ضمن این که حقوق اقلیتها هم حفظ شود.
اینها دیگر الفبای دمکراسی است و اصولی است که در تمام دنیا میتواند رعایت شود و ربطی هم به فرهنگ یا تمدن خاصی ندارد. همانطور که اعلامیهی جهانی حقوق بشر استانداردی را وضع میکند که دیگر موضوع این نیست که اگر ما تبتی یا ونزوئلایی، کرهای، سوئدی و یا ایرانی باشیم، به خاطر این که از یک فرهنگ و مذهب خاصی هستیم قوانین فرق کند.
من اینها را به عنوان اصول و پایه قرار میدهم و اگر بخواهم به عنوان نمایندهی نسل خودم، با دیدی که نسبت به نسل پیشینام دارم و نگاهی که نسبت به نسل بعدی دارم، پل ارتباطیای را برقرار کنم و تجربیات خودم را در اختیار بگذارم، ترجیح میدهم دولتی متوسط اما مشروع داشته باشیم که بر اساس مشارکت مردم پایهریزی شده است، تا دولتی که بسیار خوب عمل کند، اما مردم در آن هیچ احساس مشارکتی نداشته باشند. چون اگر آن بار مشارکت و مشروعیت نباشد، اساساً جامعه خود را جدا میبیند. علیرغم این که ممکن است خیلی کارها هم در آن مملکت صورت گرفته باشد. اگر از این زاویه به نظام پیشین نگاه کنیم، خیلیها که حتی جزو مخالفین آن رژیم بودهاند، میگویند که ما منکر آن نیستیم که در آن مملکت خیلی کارها انجام گرفت، اما در نبود فضای باز سیاسی، ما خود را جدا از حکومت میدیدیم و اجباراً در مخالفت با آن قرار گرفتیم و نهایتا این مساله به ضرر مملکت تمام شد. حال این که تمام بار مسئولیت با شخص پدرم بوده است یا نه، قضاوتی است که هم تاریخ خواهد کرد و هم دیگران. من برای این که کاملا غیراحساسی به قضیه برخورد کنم و تا آنجا که میتوانم پراگماتیک نگاه کنم، نمیگویم که باری از مسئولیت به گردن پدر من نبوده، اما این که امروز بگوییم تمام تقصیرها فقط به گردن یک نفر بوده و بس، به نظر من دور از واقعیت و دور از انصاف خواهد بود.
به هرحال همگی ما باید از تجربیاتمان در جهت مثبت استفاده کنیم. این وظیفهای است که امروز بر عهدهی چه نسل پیشین و چه نسل من، قرار دارد. آنان باید تجربیات خود را در اختیار نسل امروزی ایران بگذارند تا واقعا بتوانیم به خواستهی دیرینهای که از زمان انقلاب مشروطیت تا امروز داشتهایم، برسیم و بتوانیم کشورمان را در مسیر ترقی، پیشرفت، مدرنیته و آنچه که تضمینکنندهی حقوق انسانی و سیاسی ما در آینده، آن هم در قالب یک نظام دمکراتیک عرفی باشد، قرار بدهیم.
http://www.irancpi.net/digran/matn_3825_0.html
تحریریه: مصطفی ملکان
۳ نظر:
از اولین حقوق اولیه هر انسان ، آزادی است که با نقض حقوق بشر به اشکال مختلف است نقض می شود متأسفانه عدم آشنائی مردم با حقوق خداداده باعث سوء استفاده مستبدین هر زمان شده است
كاش مسئولين حكومت ايران ذره اي شعور و درك داشتند و به فكر وضعيت بد حقوق بشر در ايران مي شدند
سلام
واقعاً اين رژيم فاسد مشروع نبوده و نخواهد بود و بياييم دست به دست هم نهيم و اين رژيم ناقض خقوق بشري که هيچ رعايت مواضين رعيت خود نميکند را از صفحه اعتقداتمان محو کنيم
به اميد آزادي دين از حکومت
ارسال یک نظر