صفحات

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

بخشي از اشعار منتشر نشده آقاي بروجردي از درون زندان
اسفند ماه 1387 ***

حال زنداني چو پرسيدم من از داروغه اي ؛ گفت هيهات است احوالش، ‌مصيبت خانه اي
گفتم از اوضاع بندش گو، چه سانش داده اي؟ ؛ گفت دردي بي امان است و فغان و ناله اي
گفتم اين حبسي كه محكومت كِشد، كي داده اي؟ ؛ گفت از روزي كه ظالم را به قدرت ديده اي
گفتم اين دارالمجانين را به زنجير ستم، تابيده اي؟ ؛ گفت بهلول است در محبس، خطا ناديده اي

گفتم اين سلول، پر غوغاست، ني، نشنيده اي؟ ؛ گفت نيزارست، جانها بر نيستان ديده اي
گفتم اين محبوس، مفلوك است، داغش كرده اي؟ ؛ گفت مسجونم نگر، داد او نفَس، اندر قفس، خفتيده اي!
*****
نام زندان را اگر تغيير داد اين اهرمن ؛ كِي تواند كرد پنهان، اين همه آزار را بر انجمن
چون به زنداني بگويد او،
مددجو، كافي است؟! ؛ اينكه دربند فشارش، طاقتش طاق آمده امدادي است؟!
كو مددكاري كه باز آرد نوازش بر سجون ؛ كوه مهري را بيارد بر اسيرانِ جنون
حبس ما، روز و شبش يكسان بوَد ؛ پرده هاي ظلمتش بر بي كسان دائم بوَد
سجن من، سوزان تر از نيزار شد ؛ نينوا هر عضو خونيم، پر از اسرار شد
چون به سلّولم درآئي، خاكِ قبرم ‌باز شد ؛ عزمِ حج مي كن كه احرامم به تن آواز شد
پشت اين ديوارها، گُلها به اشك ؛ مدخلش، قفل و قفس، گرديده كشك
از نفيرم بلبلان تفتيده اند ؛ درد ياران را خزانها ديده اند
قهر و جبرم را مددكارم شكفت ؛ ظلمِ قاضي را نگر عدلش بگفت
از وفورِ اين جنايت، آسمان ؛ مي زند هر دم بلا بر مردمان
بار الها؛ خانه ي حاكم خراب از ناله كن ؛ كاخ استبداد را ويران ز اين ويرانه كن
فرق مرغان با اسيران چيست، مي داني تو از زندان ما؟ ؛ مرغكان را دفعه اي بر سيخ مي آرند و بريان بي نوا
ليك زنداني به هر ساعت كبابي مي شود ؛ از فجايع در مصائب چون تنوري مي شود
*****
زندان نرفته اي كه نظر بر خدا كني ؛ در بند نامده اي تا نقش جهان كني
محبس نديده و جنّت طلب كني ؛ بر مفرش قفس نامده، عرش آرزو كني
زنجير اسارت است، ز بلبل تو وا كني ؛ حبسي كه مرگ باشد و دادش خفا كني
آزادي وطن، كه به سجني ادا كني ؛ مجنونِ ميهن است، چو مسجون تو مي كني
*****
زندان كه بوَد مثال دندان ؛ ريزت كُند و لهيده بي جان
سلّول كه قبرست تو را، بي نفَسي، خان ؛ بند از تن محبوس بگيرد، همه يكسان
حبست بنمايدت چو مجنون ؛ سجني كه شود عذاب مسجون
*****
هر كس كه اوين رفت، به حج مفتخر آمد ؛ كين قبله ي احرار شد و تلبيه آمد
دربند سپاه، سعي و صفا، هروَله آمد ؛ در زجر دويست و نهِ آن، رَجم برآمد
قربانگه ملّت شده، سلاّخ چو آمد ؛ مشعر كه به تقويم شد از ناله چو آمد

۷ نظر:

  1. ناشناس۲۱:۴۶

    سلام
    آفرین بر آیت الله بروجردی که شعرش نیز افشای مستبدان است من به ایشان افتخار می کنم

    پاسخحذف
  2. با درود
    احترام میکنیم به تمامی آزادگان و والامردان وطن دوست.
    رنجنامه ای را به آفریدگارمان عرضه میداریم که ای خدای آزادی چگونه است حال تو وقتی که برگزیدگانت را در بند ظلم و ستم میبینی؟ سکوت کرده ای که جولان دیکتاتوران بر پیکر آزادی استمرار داشته باشد؟ تا چه شود؟ که آزادی نابود شود ؟ برای همیشه؟ پس وعده هایت چه؟ امید ما به همین وعده هاست! و این برای ما همه چیز است.
    با آشفتگی و رنجوری خاطر و در حال احتضار روحی و جسمی این دردنامه را کوتاه میکنیم تا خود کامگان از خواب غفلت بیدار نشوند و همچنان بر پیکر آزادی بتازند و آزادیخواهان را خاموش کنند. باشد که خداوند که اینهمه را مینگرد از صبوری خویش دست بردارد.

    پاسخحذف
  3. با کتابی تحت عنوان "سناریوی اعترافات ساختگی " بروز هستیم...
    در این کتاب به ظلم های رفته بر آیت الله کاظمینی بروجردی میز اشاره شده است

    پاسخحذف
  4. یاور۱۴:۵۹

    با زبان شعر، آقای بروجردی به زیبایی توانسته مطالب خود را به خواننده برساند که این نشان از سواد و استعداد بالای ایشان دارد .

    پاسخحذف
  5. ناشناس۲۰:۰۲

    باسلام
    امرو ز آیت الله بروجردی تبدیل شده است به امید ملت که مردم او را دوست دارند و خامنه ای که به این موضوع حسادت دارد ایشان را در زندان نگه داشته است ولای ما ارشادات مصلحانه ایشان را با جان ودل عمل میکنیم

    پاسخحذف
  6. علیرضا۰۱:۱۲

    اگر دقت شود به محتوای این اشعار میتوان زجرهای ایشان را دید و تاحدودی احساس کرد. واقعا که زندانی در زیر شکنجه این جنایتکاران چقدر میتواند دوام بیاورد!
    با آرزوی آزادی هر چه سریعتر آیت الله بروجردی و تمامی زندانیان سیاسی و اعتقادی

    پاسخحذف
  7. مریم۰۱:۲۴

    من حتی تصور یک لحظه شکنجه در زندان رژیم ولایت فقیه برایم دردناک و سخت است
    خواندن این اشعار که گویای خیلی از جنایات است، قلب انسان را بدرد می آورد . من در شگفتم که چگونه آقای کاظمینی بروجردی با وجود اینهمه شکنجه و آزارها، باز در برابر این ظالمان ایستادگی میکند!؟ مرحبا به این شجاعت و استقامت.
    مریم

    پاسخحذف