آقاي هاشمي شاهرودي
با سلام و عرض ارادت به خادمين ملّت و مخلصين خداوند و سرسپردگان به آستان ميهن. علت آن كه اين دردنامه را به صورت جمعي و عمومي فرستادم آنست كه سه سال قبل، وقتي كه براي شكايت از ويژه روحانيت، به منزل شما در قم آمدم، پاسخ داديد كه در موضوعي كه وزارت اطلاعات دخالت كرده، وارد نمي شوم. پس دانستم كه كارآئي مرد شماره دوّم حكومت از وزير اطلاعات، كمتر است! لذا خواستم تا عريضه ام را به تاريخ معاصر بنويسم تا در اوراق تقويم حاضر، اخبار و اسرار دين سياسي، ثبت گردد.
آقاي هاشمي؛ بيش از دو سال است كه در زنداني به سر مي برم كه زيرمجموعه شماست و بارها ژست مدافعين حقوق بشر را در روزنامه ي شما ديده ام ! به راستي كه رُل آزاديخواهي را نيكو بازي مي كنيد اما امروز، عصر بيداري ملتهاست و اين گونه حناها در جهان مترّقّي و دنياي تكنولوژي رسانه اي، رنگي ندارد. آنچه كه در سرمقاله هاي روزنامه ي حمايت، در درشت ترين تيتر آمده كه اقرارنامه مقام طراز اوّل قوّه قضائيه است، زندان را محلّ عذاب و مقرّ بي رحمي و مركز انسان ستيزي و عامل فروپاشي خانواده ها و خرابي جامعه معرفي مي كند.
آقاي هاشمي؛ در مدت اقامتم در اوين، شخصاً شاهد بي عدالتي ها و نقض آشكار و علني و همه جانبه حقوق بشر بوده ام و با احساس و اعصاب و احوال و اخلاقم ، زشتي ها و پليدي ها و پيسي هاي اينجا را كه بنديِ بيچاره به تدريج به آنها مبتلا مي گردد را يافته ام. در بندهاي امنيتي كه شكنجه غوغا مي كند و در بندهاي عمومي، انكار خدا و استحالۀ انساني و تغيير هويت آدمي و جنون و خُلق و خوي حيواني در خشم و اميال نفساني، محصول تصوّري است كه بنيانگزار انقلاب از آن به دانشگاه ، ياد مي كرد.
آقاي هاشمي ؛ در اثر آزار و اذيّت كه بيش از دو سال است بر اين فرزند رسول الله كه گناهش، مرثيه خواني آباء كرام و داغ كردن تنورعشق به اجداد عظامش بود وارد شده ، به پيري زودرس رسيده ام و اكثر اعضای بدنم فرسوده و خراب گرديده و بيمارستان اوين، بسان مترسكي است كه جلوي تبليغات طرفداران حقوق بشر را بگيرد و اسناد كافي در تائيد اين كلام را دارم . گرچه طرف حساب من، ويژه روحانيت است و به طوري كه بارها از آنها شنيده شده، زورشان به شما هم مي رسد و لذا انتظاري از نظارت شما ندارم ؛ اما، زنداني، تحويل قوه قضائيه است كه تغذيه اش، بيماري زا و بهداشت آن اسفناك و برخورد نگهبانانش تأثربار و محيط موجود، غير قابل تحمل است. به كوچكترين اعتراضي، حملات گارد حفاظتي، مسجون بدبخت را روانه انفرادي و قطع ارتباط با خانواده اش مي كند و در برخي موارد همراه با زدن و كوبيدن و شكستن و له كردن است.
آقاي هاشمي؛ بزودي متن شكاياتم را به عنوان يك مدعي العموم كه خواهان جدائي ديانت از سياست است و اكثريت قاطع ملت ايران را به همراه دارم از حكومت جمهوري اسلامي ايران به محاكم حقوقي سازمان ملل متحد مي دهم تا دنيا به ميراث اسلام سياسي كه كارنامه اش در اين سي سال گذشته، قابل احصاء مي باشد پي ببرد و طي قطعنامه اي در شوراي امنيت سازمان ملل، حمايت جدي از دين سنّتي و مذهب آباء و اجدادي مردم ايران به عمل آيد. بارها موقعيت نامساعد روحي جسمي خود را به رهبري نظام، اطلاع داده ام ولي بر قساوتهاي مسئولين ويژه و زندان افزوده شده. اكنون خواسته هايم را از شما به عنوان سرپرست قانوني قوه قضائيه كشور، مطرح مي نمايم گرچه مي دانم كه آب درهاون كوفتن است.
اولاً تقاضاي تجديد دادرسي را با حضور خبرنگاران بدون مرز و حقوقدانان سازمان ملل متحد دارم زيرا به استناد ياران انقلاب و نزديكان حكومت، مثل موسوي خوئيني ها و عبدالله نوري، دادسرا و دادگاه ويژه روحانيت، فاقد وجاهت قانوني و دور از اصالت شرعي است.
دوم؛ خواستار بستري شدن در يك بيمارستان خصوصي به خرج شما و با نظارت نمايندگان سازمان ملل متحد مي باشم. اما مخارجش، چون تمامي مايملكم را سران ويژه، ربوده اند و اما زير نظر سازمان ملل، به علت آن كه سران ويژه، بارها وعده كشتن مرا داده اند.
سوم اين كه، به همراه من صدها تن، زن و مرد و بزرگ و كوچك، مصدوم و مجروح و محبوس شدند كه به شكايات اينها رسيدگي كنيد و از بين اين افراد برخي به خاطر شدت تهاجمات مأمورين، كشته شده اند از جمله، مادر پيرم كه اجازه تشييع و ترحيم هم ندادند. اميدوارم كه عملتان با شعارهايتان، تطبيق نمايد.
سيّد حسين كاظميني بروجردي
زندان اوين تهران ـ اكتبر 2008
۱۳۸۷ مهر ۱۳, شنبه
نامه سرگشاده به رئيس قوه قضائيه ي جمهوري اسلامي ايران
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر